رجعت امام حسین علیه السلام در قرآن و روایات

 



رجعت را که عبارت است از " بازگشت گروهی از مؤمنان خالص" و " طاغیان و کفار بسیار شرور" بعد از ظهور حضرت مهدی(عج) و در آستانه رستاخیز"! باید از جمله اموری دانست که اعتقاد بدان خاصه پیروان مکتب تشیع می باشد.(1) و از جانب امامان بزرگوار شیعه علیهم السلام تأکیدات فراوانی بر اعتقاد بدان وارد گردیده است، تا بدانجا که در حدیثی از امام جعفر صادق(ع) عدم ایمان به آن، همسنگ و هم وزن انکار ایشان قرار داده شده و کسانی را که بدین موضوع اعتقاد ندارند، خارج از دایره" امامت و ولایت" معرفی فرموده اند" از ما نیست کسی که ایمان به رجعت نداشته باشد..."(2)

باید دانست امر رجعت اگر چه در ابتدا برای ما آدمیان که محصور در حصار مادیات هستیم شگفت آور و عجیب به نظر می رسد، و به همین دلیل گاهی در این امر شک و تردید نموده و حتی زمانی هم پا را فراتر نهاده و به انکار آن می پردازیم! ولی اگر عقل معاداندیش را که با حجاب های هوی و هوس پوشیده نشده باشد به کار گیریم و در این امر کمی اندیشه کنیم خواهیم دید که بنا به چندین و چند دلیل عقلانی، وقوع رجعت، جای هیچگونه استبعاد و شگفتی ندارد. و نیز اگر در آیات قرآن کریم غور و بررسی نماییم بدین نکته پی می بریم که در این کتاب آسمانی دهها آیه وجود دارد که هر یک به نوعی اثبات کننده موضوع رجعت می باشند و نه تنها آیات قرآن کریم که احادیث و روایات بسیاری را در کتب معتبر حدیثی می توان مشاهده کرد که بر وقوع رجعت تأکید دارند.

و اما همانطور که از تعریف رجعت که در صدر این نوشتار آمد، برمی آید، رجعت یعنی اعتقاد به بازگشت " مؤمنان خالص" و " کفار و ظالمان خالص"، آنان که در طول حیات دنیوی خود جزو رهبران و سردمداران ایمان و کفر محسوب می شده اند، و بدین ترتیب درمی یابیم که امر رجعت تنها شامل عده ای از انسانها می شود و نه همه آنها! همانطور که در حدیثی از امام جعفر صادق(ع) می خوانیم که فرمود:" رجعت عمومی نیست بلکه جنبه خصوصی دارد، تنها گروهی بازگشت می کنند که ایمان خالص یا شرک خالص دارند."(3)

و مطابق این حدیث شریف از جمله کسانی که در هنگامه رجعت به این عالم برمی گردند کسانی هستند که در ایمان، خالص و ناب بوده اند و به تعبیر رساتر، امام مؤمنان و مولای صالحان و مقتدای پرهیزگاران گردیده اند، که یکی از آنها سالار شهیدان و سرور آزادگان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام می باشد، که در برخی از آیات قرآن کریم و نیز تعداد کثیری از روایات و احادیث به رجعت آن حضرت تصریح گردیده است و آن را امری حتمی الوقوع دانسته اند، که ذیلا به دو نمونه از آیات قرآن کریم و تعدادی از روایات اسلامی که در خصوص رجعت آن حضرت وارده شده است اشاره می نمائیم.


الف- رجعت امام حسین(ع) در قرآن کریم

همانطور که قبلا گفتیم در قرآن کریم پیرامون مسئله رجعت و نیز رجعت حسین بن علی علیهماالسلام، آیات فراوانی وجود دارد تا بدانجا که گفته اند:" در قرآن 18 آیه صریح در باب رجعت است"(4) و از جمله این آیات، آیات ششم و هفتم از سوره مبارکه نازعات می باشند:

" در آن روز که زلزله های وحشتناک همه چیز را به لرزه درمی آورند و به دنبال آن حادثه دومین رخ می دهد."

این دو آیه شریف اشاراتی دارند به حوادثی که قبل از وقوع قیامت و رستاخیز روی می دهند که از جمله آنها زلزله ای وحشتناک است که همه چیز را در هم ریخته و نظام جهان را دگرگون می سازد.

" حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در (تأویل) این آیه شریفه فرموده اند:

" لرزاننده، امام حسین علیه السلام - منظور رجعت امام به دنیا است که تحول و دگرگونی ایجاد می کند-  و حادثه دومین، علی بن ابیطالب علیه السلام است.

نخستین فردی که ( در رجعت) قبر او شکافته شده( و از آن بیرون می آید) و خاک را از سر می زداید، حسین بن علی علیهماالسلام است."(5)

و نیز در این زمینه باید به آیه ششم از سوره مبارکه اسراء اشاره کرد، که خداوند عزیز در این آیه می فرماید.

" آنگاه شما را روبروی آنها قرار داده و بر آنها غلبه دهیم و به مال و فرزندان نیرومند، مدد بخشیم و عده جنگجویان شما را بسیار گردانیم."

این آیه شریفه نیز طبق روایتی که از امام جعفر صادق(ع) وارد گردیده، به موضوع رجعت امام حسین(ع) اشاره دارد، چرا که آن حضرت فرمود: اول کسی که به دنیا برمی گردد حضرت امام حسین(ع) و اصحاب او و یزید و اصحاب او خواهند بود پس همه ایشان را بکشد مثل آن که ایشان کشته اند چنانچه حق تعالی فرموده است: ثم رددنا لکم..."(6)

 و باز در روایت دیگری امام صادق(ع) در تأویل همین آیه می فرماید:" ثم رددنا لکم الکرة علیهم"  اشاره است به خروج امام حسین(ع) با هفتاد نفر از اصحابش... و به مردم گویند که این حسین است که بیرون آمده است تا مؤمنان وی شک  نکنند و بدانند که دجال و شیطان نیست و حضرت قائم در آن وقت در میان ایشان باشد..."(7)

با توجه به دو آیه فوق الذکر این نکته به دست می آید که امر رجعت و نیز رجعت امام حسین(ع) از نظرگاه این کتاب آسمانی امری شدنی خواهد بود و به همین دلیل جای شگفتی در آن وجود ندارد.


ب- رجعت امام حسین علیه السلام در روایات

یکی از منابع چهارگانه فقه اسلامی، حدیث و سنت می باشد. و به همین خاطر برای اثبات بعضی از احکام، قواعد و اعتقادات دینی ناگزیر از رجوع به احادیث و سنن منقول از پیامبر(ص) و ائمه علیهم السلام هستیم، که این مطلب درباره" رجعت" نیز صادق است. یعنی برای پی بردن به کم و کیف رجعت در کنار استدلال به قرآن کریم و عقل، باید از احادیث و روایات نیز بهره گرفت.

باید دانست درباره امر رجعت و حوادث پیرامون آن روایات و احادیث فراوانی در کتب روائی و حدیثی مضبوط است. تا جایی که " شیخ حرعاملی در کتاب الایقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة،600 حدیث- درباره رجعت- روایت کرده است"(8) ولی از آنجا که بحث ما پیرامون رجعت امام سوم علیه السلام می باشد، فقط به برخی از روایاتی که در آنها به رجعت آن حضرت تصریح گردیده می پردازیم.


روایت اول:

" قطب راوندی و دیگران از جابر از امام محمد باقر(ع) روایت کرده است که حضرت امام حسین(ع) در صحرای کربلا، پیش از شهادت فرمودند:... اول کسی که زمین شکافته می شود و از زمین بیرون می آید من خواهم بود و بیرون آمدن من همراه می شود با بیرون آمدن امیرالمومنین و قیام قائم ما..."(9)

این روایت که علامه مجلسی آن را در حق الیقین آورده است بر این نکته تصریح می فرماید که اولین رجعت کننده در هنگامه رجعت امام حسین(ع) می باشد و در این مورد، احادیث فراوانی نقل گردیده که نمونه ای از آن را قبلا و در شرح آیات سوره مبارکه نازعات نیز ذکر کردیم.


روایت دوم:

"... عیاشی از حضرت امام جعفرصادق(ع) روایت کرده است که اول کسی که به دنیا بر می گردد حضرت امام حسین(ع) است و اصحاب او و یزید و اصحاب او، پس همه ایشان را بکشد مثل آن که ایشان را کشته اند."(10)

در این روایت علاوه بر آنچه قبلا بدان اشاره نمودیم یعنی اولویت امام حسین(ع) در رجعت، به رجعت اصحاب آن حضرت و نیز مخالفان و دشمنان ایشان هم اشاره گردیده و همانطور که ملاحظه می شود تصریح گردیده که در واقعه رجعت گویی صحنه حماسه آفرین عاشورا بار دیگر تکرار گردیده و مجددا مقاتله ای بین آن حضرت و سپاه یزید درمی گیرد که سرانجام و عاقبت آن، همانا پیروزی و غلبه سپاه امام(ع) بر سپاه کفر بوده و در واقع انتقام فجایع حادثه عاشورا از یزیدیان گرفته می شود و البته این انتقام گیری از ظالمان و ستمگران تنها منحصر به واقعه عاشورا نبوده، بلکه مطابق روایتی که از امام کاظم(ع) وارد گردیده، در هنگامه رجعت بسیاری از مؤمنان از دشمنان خود طلب حقوق پایمال شده خویش را می نمایند و علاوه بر آن از عده ای از دشمنان خود، انتقام می گیرند:"... در رجعت ارواح مؤمنان با ارواح دشمنان ایشان به سوی بدن ها برمی گردند تا حق خود را از ایشان استیفاء کنند و هر که ایشان را عذاب و شکنجه کرده باشد از او انتقام بگیرند و..."(11)


روایت سوم:

"... از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت گردیده که اول کسی که در رجعت برخواهد گشت حضرت امام حسین علیه السلام خواهد بود و آن مقدار حکومت خواهد کرد که از پیری موهای ابروهای او بر روی دیده اش آویخته شود."(12)

مطابق این روایت و روایات مشابه دیگر، در هنگامه رجعت برای برخی از ائمه علیهم السلام دورانی است که در طی آن در پهنه گیتی به حکمرانی پرداخته و حکومت می نمایند، که از جمله آنها امام حسین علیه السلام است که دوران حاکمیت آن حضرت بسی طولانی خواهد بود. باید دانست که از این روایت استفاده می شود که فاصله بین قیام حضرت صاحب علیه السلام و رجعت تا وقوع رستاخیز و برپا شدن قیامت، فاصله ای طولانی خواهد بود که در این فاصله همانطور که گفتیم عده ای از اولیاء الهی حکومت می کنند و دنیا، روزگاری سرشار از صلح و صفا را به خود خواهد دید. دورانی که نشانی از ظلم و ستم وجود ندارد و " نیکان به دیدن دولت ائمه علیهم السلام[ خوشحال شده] و دیده های ایشان روشن می گردد..."(13)

از آنچه گفتیم نتیجه گرفته می شود که اولا امر رجعت امری حتمی الوقوع می باشد و ثانیا این امر تنها منحصر به برخی از صلحاء و اشقیاء می شود و نه همه آنها، که از آن جمله اند، امام حسین علیه السلام که نخستین مراجعت کننده به دنیا است و پس از انتقام گیری از پدیدآورندگان فاجعه عاشورا و گستردن صلح و صفا و آرامش در عرصه گیتی، مدت بسیاری را به اداره امور عالم و حاکمیت بر جهان بشریت می گذارند.


پی نوشت ها:

1. تفسیر نمونه، ج15، ص555.

2. علامه مجلسی، حق الیقین، ج2، ص2.

3. تفسیر نمونه، ج15، ص560.

4. حسین عمادزاده، منتقم حقیقی، ص 481.

5. فضائل و سیره امام حسین(ع) در کلام بزرگان، عباس عزیزی، ص 69.

6- حق الیقین، ج2، ص12.

7- حق الیقین، ج2، ص16.

8. حسین عمادزاده، منتقم حقیقی، ص 482.

9. علامه مجلسی، حق الیقین، ج2، ص 7.

10. همان، ص 11 و ص12.

11. همان، ص 7.

12. همان.

13. همان، ص 1.

***********************************

اولین عروسی کی و چگونه؟

آدم و حوا

از میان انبوه سوالاتی که در باره حضرت آدم علیه السلام و فرزندانش وجود دارد جدی ترین سوال این است که زاد ولد، تکثیرو تولید نسل انسانی میان فرزندان آدم علیه السلام چگونه صورت گرفته است؟

در این خصوص احتمالاتی چند متصور است:

1- نخست اینکه فرزندان آدم با یکدیگر ازدواج کرده اند.

2- دیگراینکه فرزندان آدم با انسانهایی از نسل انسانهای پیشین ازدواج کرده اند چنانکه ظاهر پاره ای از روایات موید این مدعاست.

3- احتمال ضعیفتری نیز وجود دارد وآن اینکه فرزندان آدم با افرادی ازجنس جن یا ملک ازدواج کرده باشند چنانکه پاره ای دیگر ازروایات این ادعا را تا اندازه ای تایید می کند.

اینک به بررسی احتمالات یاد شده می نشینیم.

با بررسی اقوال و آرای اندیشمندان اسلامی در می یابیم که عده ای از بزرگان احتمال اول و عده ای دیگر احتمال دوم را پذیرفته اند. احتمال اخیر نیز به دلیل عدم قطعیت سند و مخالفتی که با ظاهر قرآن دارد مردود است.

اکنون ببینیم کدامیک از این دو دیدگاه عمده بیشتر قابل دفاع است.

آنچه از سخن مرحوم علامه استفاده می شود اینکه تنفر فطرت انسانی از مسأله ازدواج با محارم به دلیل شیوع فحشاء و منکراتی است که در اثر چنین ازدواجهایی به تدریج در جوامع انسانی به وجود آمده است و چون در زمان فرزندان حضرت آدم هنوز فساد و منکرات شیوع نداشت لذا چنین ازدواجی با فطرت انسانی مخالف نبود

بررسی و تبیین دیدگاه اول:

اگر دیدگاه نخست را که می گفت: " پیدایش نسل انسانها در اثرازدواج فرزندان آدم علیه السلام با یکدیگر پدید آمده است" بپذیریم، آنگاه اولا:

- باید بتوانیم مساله حرمت شرعی نکاح میان خواهر و برادر را توجیه کنیم.

- ثانیا: باید ببینیم این امر مخالفتی با فطرت و سرشت انسانی دارد یا خیر؟

صاحب المیزان، علامه طباطبایی(ره) پیرامون مسأله نخست قایل به حلیّت شرعی نکاح میان محارم در زمان حضرت آدم علیه السلام می باشند. عین سخن ایشان در این باره چنین است:

" اینکه چنین ازدواجى در اسلام حرام است و بطورى كه حكایت‏شده در سایرشرایع نیز حرام و ممنوع بوده ضررى به این نظریه نمى‏زند، براى اینكه تحریم حكمى است ‏تشریعى، كه تابع مصالح و مفاسد است، نه حكمى تكوینى(نظیر مستى آوردن شراب) و غیرقابل تغییر، و زمام تشریع هم به دست‏خداى سبحان است، او هر چه بخواهد مى‏كند و هرحكمى بخواهد مى‏راند، چه مانعى دارد كه یك عمل را در روزى و روزگارى جایز و مباح‏كند، و در روزگارى دیگر حرام نماید، در روزى كه جز تجویزش چاره‏اى نیست تجویز كند ودر روزگارى دیگر كه این ضرورت در كار نیست تحریم كند، ازدواج خواهر و برادر را در روزگارى كه‏تجویزش باعث‏شیوع فحشا و جریحه‏دار شدن عفت عمومى نمى‏شود تجویز كند و در روزگارى دیگركه باعث این محذور مى‏شود تحریم كند."(1)

مرحوم علامه طباطبایی همچنین سوال دوم را چنین پاسخ گفته اند:

"این سخن كه ازدواج خواهر و برادر منافى با فطرت باشد درست نیست و فطرت چنین ازدواجى را صرفا به خاطر اینكه ازدواج خواهر و برادر است نفى‏نمى‏كند و از آن تنفر ندارد، بلكه اگر نفى مى‏كند و اگر از آن تنفر دارد براى این است كه‏باعث‏شیوع فحشا و منكرات مى‏شود و باعث مى‏گردد غریزه عفت‏باطل گردد و عفت‏عمومى لكه‏دار شود. و پر واضح است كه شیوع فحشا بوسیله ازدواج خواهر و برادر در زمانى است كه‏جامعه گسترده‏اى از بشر وجود داشته باشد و اما در روزگارى كه در تمامى روى زمین غیر ازچند پسر و چند دختر از یك پدر و مادر وجود ندارند و از سوى دیگر مشیت‏خداى تعالى تعلق‏گرفته كه همین چند تن را زیاد كند، و افرادى بسیار از آنان منشعب سازد، دیگر عنوان فحشابر چنین ازدواجى منطبق و صادق نیست. پس اگر انسان امروز از چنین تماس و چنین جماعى نفرت دارد به خاطر علتى است كه‏گفتیم، نه اینكه به حسب فطرت از آن متنفر باشد، به شهادت اینكه مى‏بینیم مجوسیان در قرنهائى‏طولانى(بطورى كه تاریخ ذكر مى‏كند)ازدواج بین خواهر و برادر را مشروع مى‏دانستند و از آن‏متنفر نبودند و هم اكنون بطور قانونى در روسیه(بطورى كه نقل شده)و نیز بطور غیر قانونى یعنى‏به عنوان زنا در اروپا انجام مى‏شود."(2) که البته این سازگار با عفت جهانی نیست و مردود می باشد.

بنا بر آنچه گذشت تنفر فطرت انسانی از مسأله ازدواج با محارم به دلیل شیوع فحشاء و منکراتی است که در اثر چنین ازدواجهایی به تدریج در جوامع انسانی به وجود آمده است و چون در زمان فرزندان حضرت آدم هنوز فساد و منکرات شیوع نداشت لذا چنین ازدواجی با فطرت انسانی مخالف نبود.

اشکال دیگری نیز بر این مدعا وارد است و آن اینکه اگر ازدواج با محارم به حکم فطرت انسانی امری قبیح و نا پسند است عین همین اشکال درباره انسانهای نخستین پیش از خلقت آدم نیز مطرح خواهد بود بدین معنا که آنها نیز نمی بایست با محارم خویش ازدواج می کردند که در این صورت هیچ انسانی به وجود نمی آمد. بنا براین هیچ گریزی از قبول ادعای ازدواج انسانهای نخستین (خواه فرزندان آدم؛ خواه اسنانهای ما قبل آدم)با محارم خویش وجود ندارد.

 بررسی و نقد دیدگاه دوم:

کسانی که احتمال دوم (ازدواج فرزندان آدم با انسانهای ماقبل ) را پذیرفته اند می گویند:

"چون ازدواج فرزندان آدم با یكدیگر ممكن نبوده، زیراازدواج با محارم یك عـمـل قـبـیح و زشت است، فرزندان آدم با دخترانى از نژاد و نسل دیگر كه در روى زمین بودند ازدواج كـردنـد , بـعـدا كـه فرزندان آنها با هم پسر عموشدند زناشویى در میان خود آنان صورت پـذیـرفت و این نظر را نیز بعضى از روایات تایید مى كند , زیرا نسل آدم نخستین انسان روى زمین نبوده , بلكه پیش از او نیزانسانهایى در زمین زندگى مى كرده اند . حـاصل این كه : ممكن است گفته شود كه پسران آدم با بقایاى انسانهاى پیشین كه قبل از خلقت آدم و حوا در روى زمین زندگى مى كردند , ازدواج كرده اند و از گفتگوى خدابا فرشتگان درباره آفرینش آدم(3) در روى زمین استفاده مى شود كه قبل از آدم و حوا انسانهایى در روى زمین زندگى مى كردند و این حقیقت از روایات نیز استفاده مى شود. (4)

در پاسخ بدین نظریه باید گفت :

برخی از آیات قرآنی نافی این مدعاست؛ چنانکه می فرماید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِیرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَیْكُمْ رَقِیبًا(5)

‏از ظاهر این آیه بر مى‏آید كه در انتشار نسل بشر غیر از آدم و همسرش هیچ كس دیگرى‏دخالت نداشته، و نسل موجود بشر منتهى به این دو تن بوده و بس، نه هیچ زنى از غیر بشردخالت داشته، و نه هیچ مردى، چون قرآن كریم در انتشار این نسل تنها آدم و حوا را مبدادانسته، و اگر غیر از آدم و حوا مردى یا زنى از غیر بشر نیز دخالت مى‏داشت، مى‏فرمود: "و بث‏منهما و من غیرهما"، و یا عبارتى دیگر نظیر این را مى‏آورد تا بفهماند كه غیر از آدم و حواموجودى دیگر نیز دخالت داشته و معلوم است كه منحصر بودن آدم و حوا در مبدایت انتشار نسل،اقتضا مى‏كند كه در طبقه دوم ازدواج بین خواهر و برادر صورت گرفته باشد.

اما در پاسخ به اینکه گفته شد:

"از گفتگوى خدا با فرشتگان درباره آفرینش آدم در روى زمین استفاده مى شود كه قبل از آدم و حوا انسانهایى در روى زمین زندگى مى كردند و این حقیقت از روایات نیز استفاده مى شود"

باید گفت:

اتفاقا داستان خلقت آدم و گفتگوی خداوند با ملائک خود مؤیدی بر صحت ادعای ماست زیرا وقتی قبل از خلقت حضرت آدم خداوند فرمود :" انی خالق بشرا من طین"(6) و نیز فرمود: "انی جاعل فی الارض خلیفه"(7)

فرشتگان در اعتراض گفتند که این موجود خاکی در زمین دست به فساد وخونریزی خواهد زذ(8) وآگاهی فرشتگان از این مساله نه از آن روست که انسانهایی پیش از حضرت آدم در زمین زندگانی داشته اند بلکه بدین دلیل بود که می دانستند موجود زمینی از آن رو که مادی است قطعا مرکب از قوای غضبی و شهوانی است، از طرفی زمین نیز دارمحدودیت و تزاحم است لذا بقا در آن جز در سایه زندگی دسته جمعی سامان نمی یابد ومعلوم است که این نحوه زندگی به خونریزی و فساد خواهد انجامید.

‏از ظاهر آیه بر مى‏آید كه در انتشار نسل بشر غیر از آدم و همسرش هیچ كس دیگرى‏دخالت نداشته، و نسل موجود بشر منتهى به این دو تن بوده و بس، نه هیچ زنى از غیر بشردخالت داشته، و نه هیچ مردى، چون قرآن كریم در انتشار این نسل تنها آدم و حوا را مبدادانسته

اشکال دیگری نیز بر این مدعا وارد است و آن اینکه اگر ازدواج با محارم به حکم فطرت انسانی امری قبیح و نا پسند است عین همین اشکال درباره انسانهای نخستین پیش از خلقت آدم نیز مطرح خواهد بود بدین معنا که آنها نیز نمی بایست با محارم خویش ازدواج می کردند که در این صورت هیچ انسانی به وجود نمی آمد. بنا براین هیچ گریزی از قبول ادعای ازدواج انسانهای نخستین (خواه فرزندان آدم؛ خواه اسنانهای ما قبل آدم)با محارم خویش وجود ندارد.

در خصوص روایات نیز باید باید بگوییم روایاتی وجود دارد که درستی ادعای ما را تایید می کند.در این زمینه به ذکر یک روایت بسنده می کنیم:

از ابوحمزه ثمالى نقل است كه گفت : مى شنیدم حضرت على بن الحسین (ع) با یكى از مردان قریش سخن مى گفت و مى فرمود: چون خداوند توبه آدم را پذیرفت و او با همسرش حوّا از بهشت فرود آمدند از این دو چهل فرزند به وجود آمد : بیست پسر و بیست دختر ، بدین وجه كه هر پسر و دخترى از یك بطن متولد شدند ، نخستین شكم هابیل بود و دخترى به نام اقلیما ، و شكم دوم قابیل و دخترى به نام لوزا ، و لوزا از همه فرزندان آدم زیباتر بود ، چون فرزندان بزرگ شدند و به سن رشد رسیدند آدم ترسید مبادا به گناه بیفتند آنها را به حضور خواند و گفت : مى خواهم لوزا را به تو اى هابیل و اقلیما را به تو اى قابیل تزویج كنم . قابیل گفت : من به این ازدواج رضا ندهم چه لوزا كه با من توأم است به من سزاوارتر است . آدم گفت : پس من قرعه مى زنم . هر دو به قرعه راضى شدند ، چون قرعه افكند لوزا توأم قابیل به نام هابیل درآمد و اقلیما توأم هابیل به نام قابیل ; آدم تزویج را برقرار نمود و از آن تاریخ (پس از تزویج فرزندان بلافصل آدم) خداوند نكاح خواهر با برادر را حرام كرد . ابوحمزه گوید : آن مرد قرشى به امام عرض كرد : آیا از این نسل فرزندانى هم به وجود آمدند ؟ فرمود : آرى . قرشى گفت : مجوسیان نیز امروز همین كار را مى كنند . فرمود : مجوس این كار را پس از حرام شدنش مى كنند; سپس فرمود : چرا تعجب مى كنى ؟ مگر نه حوّا از خود آدم آفریده شده و در عین حال با وى ازدواج نموده ؟! آرى این كار در آن زمان مشروع و مباح بوده و پس از آن حرام گشته . (9).

 

نتیجه گیری:

ازمجموع ادله نقلی و عقلی که گذشت احتمال نخست تعین می یابد و آن اینکه :

تولید، تکثیرو تزاید نسل بشری در روی زمین از طریق ازدواج فرزندان آدم با یکدیگر صورت گرفته است.

                                                                                                                                                     

                                                                                                                                                         سایت تبیان

       ابوالقاسم شکوری  


پی نوشت ها:

1- طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج4، ص145-144

2- همان، ص145.

3-وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ(بقره/30)

(به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روی زمین، جانشینی [= نماینده‌ای‌] قرار خواهم داد.» فرشتگان گفتند: «پروردگارا! »آیا کسی را در آن قرار می‌دهی که فساد و خونریزی کند؟! (زیرا موجودات زمینی دیگر، که قبل از این آدم وجود داشتند نیز، به فساد و خونریزی آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش این انسان، عبادت است،) ما تسبیح و حمد تو را بجا می‌آوریم، و تو را تقدیس می‌کنیم.» پروردگار فرمود: «من حقایقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید.»

4- مکارم شیرازی، ناصر، پاسخ به پرسشهای دینی

5- نساء/1

6- صاد/71

7- بقره/30

8- همان

9- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج11، ص225

گزارش تخلف
بعدی